فرزند بیشتر ...


بحث تعداد فرزند معمولاً چند وقت یکبار در فضاهای مختلف طرح می شه .
خانه، محل کار، فامیل، جمع دوستان
خیلی ها تا می گویی فرزند بیشتر، مقابلت جبهه می گیرند!
مثل اینکه نفس تو از جای گرمی بلند می شود!
بذار فرزندانت بزرگ شوند تازه می فهمی خرج یعنی چه !
از یک طرف این حرفها !
از طرف دیگر آیه های امیدبخش قرآن :

... به پدر و مادر نيکي کنيد! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشيد! ما شما و آنها را روزي ميدهيم، و نزديک کارهاي زشت نرويد، چه آشکار باشد چه پنهان! و انساني را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر بحق (و از روي استحقاق)، اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شايد درک کنيد! ﴿الأنعام: ١٥١﴾

و فرزندانتان را از ترس فقر، نکشيد! ما آنها و شما را روزي ميدهيم، مسلما کشتن آنها گناه بزرگي است! ﴿الإسراء: ٣١﴾


حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به این نکته اشاره دارند که خداوند وقتی می فرماید فرزندانتان را از بیم فقر نکشید یعنی در آن زمان هم دختران را می کشتند و هم پسران و فقط کشتن دختر نبوده.
و می فرماید: منظور آیه به طور شفاف این است که این شما نیستید که روزی فرزندان را می دهید تا در هنگام فقر و تنگدستی دیگر نتوانید روزی ایشان را برسانید .


و الآن ما آنها را نمی کشیم اما از حضور آنها به دلیل ترس از فقر جلوگیری می کنیم!
ترس از فقر !
در عصر جاهلیت: عربها نمی دانستند که خدا روزی فرزندان را می رساند .
در این عصر ما می دانیم ! اما باز انگار نه انگار که این وعده در قرآن داده شده است .
فکر کنم داریم نزدیک می شویم به آن زمانی که می گویند از اسلام فقط نامش باقی خواهد ماند .

+کلیپ صوتی از بیانات مقام معظم رهبری درباره افزایش نسل

     

از ساختمان همسران چه خبر ؟

با سلام و احترام و عرض ادب و یه عالمه عذرخواهی که کم لطفی کردیم و یه جورایی داشتیم محو می شدیم از صحنه وبلاگ ساختمان همسران .
من نمی دونم چرا هر کاری می خوایم شروع کنیم اولش داغ داغییییم، بعد از یه مدت بی خیالش می شیم . چقدر بده اینجور .
البته من وبلاگ خودم رو به روز می کنمااااا ولی اینجا اینجوری شده دیگه ...
شاید لازم باشه توی این مدتی که نبودیم یه گزارش مختصری از گروهمون بدم .
اولاً اینکه قالب وبلاگمون نمی دونم چی شد که پرید . البته تقریباً مدت زیادیه که اینجوری شده واسه همین فعلاً یه قالب براش گذاشتم تا ببینیم چه می شود .
جلسات هفتگیمون که طبق معمول با خوندن یک صفحه قرآن و ترجمه اون و نهج البلاغه ادامه داره .
اعضای جلسمون :
- حاج مرتضی و همسر محترمشون
- بنده (سید مهدی ) و همسر گرامیم (همسر سید ) و سید علی عزیزم .
- امیر و همسر محترمشون(ترنجبین بانو )  و البته به همراه یه عضو جدید کوچولو موچولوی ناز ( علی کوچولو ) (البته با سید علی ما قاطی نشه )
آقا محمد مهدی به اتفاق همسر محترمشون و کوچولوش که تقریبا هم سن سید علی ماست، اسمشم هست طهورا .
- سید یوسف (که حتماً معرف حضور هست ) به اتفاق همسر محترمشون
- آقا محسن به اتفاق همسر محترمشون
- آقا مجید به اتفاق همسر محترمشون (که تازه به جمع ما اضافه شدند )
- مرصاد که همسر محترمشون (منزل ) تشریف نداشتند .

خلاصه اینکه جمعمون پا برجاست و داره بیشتر هم می شه .
اون روال قبلیمون هم ادامه داره . مثلاً اینکه دست جمعی می ریم در دل طبیعت یا این دفعه دسته جمعی رفتیم یکی از فست فودهای معروف شهرمون .   



البته با هدف زنده نگه داشتن فرهنگ زیبای پوشش توسط همسران این جمع در مکانهای عمومی و مناسب حضورمون .
در مورد وبلاگ هم اینکه بنده شخصاً سعی می کنم دوباره همت کنم و در اینجا بنویسم .
و بقیه رو هم انشالله ترغیب می کنم .

انشالله که ادامه دارد ...

رد کردن خواستگار با چه توجیهی ؟!

                                
چند وقتیه واسه یکی از دوستان نزدیکم دنبال یه گزینه مناسب برای امر خیر هستم ( و البته هستند )
وضعیت کاریم جوریه که با دانشجویان زیادی سر و کار دارم .
اخیرا یک گزینه مناسب به چشمم خورد که اون رو برای دوستم مناسب دونستم و کانال اولیه رو برای هماهنگی های اولیه انجام دادم . که چیجوری باید بیان جلو و از این حرفها
البته این خانم گفت که ترجیهاً رابط خانم باشه . که اتفاقاً خوشحال شدم و مهر تائیدی هم بود به انتخاب گزینه مناسبی که برای دوستم داشتم .
برای همین سریعا شماره ایشون رو به خانواده دوستم دادم  تا رابط همون مادر و خواهر رفیق ما یشن .
خلاصه هماهنگ کردم که خواهر و مادر دوستمون رفتند و اون خانم رو دیدند .
البته توی همون خوابگاه دانشجویی .
بعدش بود که من با خودم گفتم حداقل به عنوان یک دوست، شناختی که از رفیقمون داریم رو به این خانم بگیم که تقریبا هم مفصل گفتم .
به نظرم خودم که شرایطش خوب بود .
بعد اون خانم پاسخ دادند که شرایطی که شما گفتین معلومه که خیلی شرایط مناسب و خوبیه .
اما واقعاً من در شرایط ازدواج نیستم . در حال تحصیلم .
(اگه اشتباه نکنم ایشون متولد سال 1370 هستند .
به نظر شما این استدلال، استدلال خوبیه ؟

من قبول نکردم .
یعنی ازدواج مانع تحصیله ؟ بعید می دونم .
چون هم من هم همسرم تحصیلمون رو در دوران تاهل به پایان رسوندیم، اونم با موفقیت.
بعدشم این تحصیل قراره تا کی ادامه داشته باشه ؟

پ.ن : شخصیت اصلی این یادداشت یعنی خانمی که ازشون خواستگاری شد در قسمت نظرات نظر خودشون رو دادند .
مطلب مرتبط در وبلاگ شخصیم : شوهر آکبند هم تمام شد ...



نظرات دیگران:


من فکر میکنم بعضی از تجربه هایی که آدم از اطرافیان به دست میاره
منجر به گرفتن چنین تصمیماتی میشه ..
و من نیز این تجربه شخصی رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ...              دلبسته خدا



این نوع استدلال شاید به دلیل اعتقاد نداشتن ما به حرف ائمه است.مگه پیغمبر نفرمود:اگرکسی که اخلاق ودینش مورد پسنداست از شما خواستگاری کرد ،به او دختر بدهید واگر چنین نکنید فتنه وفساد بزرگی در زمین به وجود خواهد آمد.

ودقیقا الآن میبینیم که سن ازدواج بالا رفته وبه خاطر خیلی از مسایل تجملاتی که میگن مانع ازدواجه ازدواجها عقب میفته وفساد وگناه هم در جامعه زیاد شده وشاید یک طرف قضیه سبک زندگی که حضرت آقا این روزها روش تاکید میکنند همین مسئله باشه.                         مجنون


یکی در حسرت این که یه خواستگاری داشته باشه با هر شرایط مالی تا ازدواج کنه یکی هم این طوری.

                                                     


نظرم با دیگر دوستان موافقه , که ایشون دلیل اصلی رو بیان نکرده!فقط خواسته قضیه منتفی بشه.

ممکنه در کلام مادر و خواهر ایشون نکته ای بیان شده که باعث این جواب منفی شده و یا مثلا شرایط خانواده خودش رو با این خانواده متفاوت دیده و یا.... دلایل دیگر.              بهانه گیر



من فكر ميكنم قصدش از اول پاسخ منفي نبود اما به دليلي كه نخواست بقيه بدونن به اصطلاح خواست بپيچونه شايد اصلا دليلش پسر و خانواده خواستگار نبود شايد يه مشكل شخصي داشت مثلا شايد دلش پيش يكي ديگه بود و با خودش كلنجار رفت اما نتونست با خودش كنار بياد و هزار و يك دليل ديگه كه شايد اصلا در تصور شما نگنجه. بهر حال طبق تجربيات خودم نميشه دختره رو متهم كرد آدم تا در درون خودش براي ازدواج يكدل نشه نميتونه با يكي ديگه به وحدانيت برسه...                      باران


من یه چی بگم!؟
من خودم هم سن و سال اون خانم هستم . و تقریبا درک می کنم چرا این حرف رو زده هرچند خودم باهاش مخالفم!
دیدن زندگی هایی که شوهر توی اون درک نمی کنه خانمش علاوه بر همسری او دانشجو هم هست و این دانشجو بودن یعنی یه عالمه کار! واقعا ترسناکه!
چون یا با نمره های مفتضح فقط مدرکو می گیرن و خلاص یا اینکه کلا ادامه نمی دن!

من فکر کنم ترس بزرگترین دلیلی هستش که دخترا بگن اول درسم تموم شه بعد عروسی کنم!     شوقیممكنه مادر يا خواهر اون خانم چيزي گفته باشن ك ب مزاجش خوش نيمده باشه...بعدم اينكه از دو شهر متفاوت هستن رو شااااااايد دوس نداشته باشه! حالا دليلش خنده دار هس چون اول نگفته ك ب اين دليل نميخام ازدواج كنم! ولي مطمئنن دليل داره برا خودش!           ساقی رضوان

                                                                      ادامه در بخش نظرات


فاصله




کی گفته که یک (( نی نی ))  زن و شوهر رو به هم نزدیکتر می کنه ؟
پ.ن : هدف از ایجاد این پست بررسی تجارب دیگران است . و این بدین معنی نیست که اختلافی بین ما وجود دارد . همه چی آرووومه ... من خیلی هم خوشبختم .

یاد مرگ

       http://mobarez.persiangig.com/ax/log/DSC00526.JPG

حدود یه ماه گذشته 4 - 5 نفر از اقوام دور و نزدیکمون به رحمت خدا رفتند .
برای همین چندبن بار این اواخر رفتم آرامگاه و قبرهایی رو دیدم که تازه و قدیمی بودند .
مسافرخانه ای که اقامتگاه دائمی می ده .
برام تلنگر خوبی بود . یاد مرگ
اتفاقی که هیچ وقت کسی را خبر نمی کند . مثل این کوچولوی 6 ساله که به اتفاق پدرش در سانحه رانندگی از ابن دنیا رفتند و خیلی از ماها رو شوکه کردند .

         

با خودم گفتم: مهدی شاید این دفعه نوبت تو باشه . از کجا اینقدر ممئنی که زیاد زنده می مونی ؟
شاید دو ساعت دیگه
شاید یه روز دیگه
شاید دو روز دیگه ...
تصمیم گرفتم وصیت نامه برای خودم بنویسم . و هنوز هم ننوشتم .
چرا ؟ چون باز از یاد مرگ غافل شدم . یعنی باز هم خیالم راحته ...
                                                راستی چرا ما اینقدر غافلیم ؟
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه در وصف مرگ می فرماید :
مرگ خوشی های شما را از میان می برد و آرزوهای شما را تیره و تار می سازد و میان شما و هدفهایتان فاصله می اندازد. دیدار کننده ایست که هیچ کس او را دوست ندارد و مبارزی است که هرگز شکست نمی خورد و جنایتکاری است که هرگز بازخواست نمی شود . هم اکنون بندهایدام خویش را به ( دست و پای شما ) انداخته، نزدیک است که تاریکی سایه های مرگ و شدت دردهای آن شما را فرا گیرد .

یا ایشان در توصیف لحظه احتضار می فرماید :
سختي جان دادن ، وغم و اندوه آنچه از دست رفته آنها را فرا گيرد ، و بدان جهت اعضا و جوارح و دست و پاهايشان سست شود ، و رنگشان تغيير پذيرد.
سپس مرگ بيشتر در آنها نفوذ نموده ، تا آنكه ميان آنها و سخن گفتنشان حايل شود - از گفتار باز مانند - او در حالي كه در ميان كسان خود به چشمش مي بيند - اضطراب و نگراني آنها را - و به گوشش مي شنود - آه و ناله آنان را - و عقل و فهمش بجا باشد ، فكر مي كند عمرش را در چه راهي فاني ساخته ، و روزگارش را چگونه سرآورده .
اموالي را به ياد مي آورد كه اندوخته و براي جمع كردنش ديده بر هم نهاد - به فكر حلال و حرامش نبوده - و از خالص و مشتبه برگرفته ، كه به تحقيق عواقب سوء جمع آن اموال او را در برگرفته ، جدايي آن اموال را دريافته ، براي بازماندگانش باقي مي ماند كه از آن بهره مند شوند . لذت و گوارايي از آن آنان ، گران باريش بر پشت او ؛ و در گرو آن اموال باشد .

در اين حال به دنبال آنچه برايش آشكار شده ، از پشيماني دست به دندان مي گزد ، و نسبت به آنچه در زندگي بدان مايل بود زاهد و بي رغبت مي شود ، و آرزو مي كند ؛ اي كاش ! آنان كه بر حال او غبطه مي خوردند و حسادت مي ورزيدند ، آن اموال را جمع مي كردند .

پس مرگ پيوسته جسد او را فرا مي گيرد ، تا آنكه گوشش هم ، چون زبانش ، از كار مي افتد ، و در ميان كسانش نه سخني مي گويد و نه حرفي مي شنود؛ ديده خود را به اطراف گردانده به صورتهاي آنها مي نگرد.
حركات زبانهاي آنها را مي بيند ولي سخنانشان را نمي شنود .
آنگاه مرگ بيشتر به او مي چسبد و چشمش را همانند گوشش مي گيرد و روح از جسدش بيرون مي رود . سپس در ميان اهلش مرداري شده كه از او وحشت مي كنند و از نزديك شدن به او دوري مي نمايند.

                 ما غافلیم ...
                                       قبول دارید ؟

باید حواسمون به اعمالمون باشه
شاید به زودی اومدن سراغمون و گفتند : حاضر شو باید بری به اون جایی که قراره برات همیشگی باشه . نه مثل این دنیا موقت ...
حالا می دونیم بار سفرمون چی باید باشه ؟

محرمیت

می گم این جریانش چیه که تا یه دوماد میاد تو خونه یه هو با همه دخترای اون خونه هم محرم می شه ؟
یا مثلاً یه عروس خانم که با آقا دوماد وصلت می کنه با برادرای آقای دوماد هم محرم می شه .
حتماً شما دیدین از این موارد . از این مدلها زیاد داریم می دونین دیگه ؟
مثل پسر خاله و دختر خاله
پسر عمه و دختر دایی
پسر عمو و دختر عمو
و ... 
کلاً مشکل خیلی وقتها از همین جا شروع می شه :
من دوست دارم راحت باشم .
یا مثلاً ما مثل برادر و خواهریم
اما یک اتفاق واقعی !!!
توی همین شهر خودمون یه بار آقای خونه خارج از روال عادی روزانه تشریف آوردند خونه و اون اتفاقی که نباید بیوفته افتاد .
برادر ایشون تشریف برده بودند خونه ایشون پیش همسر آقای خونه ...
بله کار درجا به طلاق کشیده شد و یک زندگی به راحتی از هم پاشید .
راستی برای چی خدا بعضی چیزها رو حلال و حرام ، محرم و نامحرم  کرده ؟ آسیب عدم رعایت این چیزها به چشم کی می ره ؟
جز اینه که متوجه خودمون  یا یکی مثل خودمون می شه ؟

یک کارت عروسی!

در ادامه بحث ((مراسم عروسی))
بعضی وقتها نگاه عمقی ، ساده و زیبا به ازدواج آینده اون رو بیمه خواهد کرد
کارت عروسی زیر مربوط به دوست عزیز و همشهریم آقا محمد علی هست . دوست داشتم آدرس وبلاگش رو بهتون بدم اما بهتر بود که اول ازش اجازه بگیرم .

http://hamsaraan.persiangig.com/image/seyed/kart-aroosi1.jpg

http://hamsaraan.persiangig.com/image/seyed/kart-aroosi2.jpg


چرا شما از از این کارتها نداشته باشید ؟
عرف نیست ؟ بگذارید نباشد
شما آن را عرف کنید

پ.ن : به دلیل وجود اسم و فامیل عروس خانم و آقا دوماد و آدرس مراسم مجبور شدم اونها رو حذف کنم .


تکمیلی : جوابیه آقا محمد علی در مورد بعضی از کامنتها :
سلام مهدی جان
اولا از اینکه کارت عروسیم رو گذاشتی و لطف کردی نشرش دادی ممنونم ولی چند نکته مهم توی نظرا بود که اگه خواستی برای اینکه شبه ای نباشه به عنوان پست این پاسخ رو بگذار تا دوستانی که نظر دادن و نکاتی رو فرمودند بخونن:
1- اولا بنده مقلد حضرت آقا هستم و نظر ایشون رو هم مطالع کردم ، شعبده بازی به معنای کارهایی سبیه سحر و از این دست مسائل حرام است نه این کاری که در مراسم بنده اجرا شد، که استفاده از تکنیک خطای دید و کارهای جذاب بوده است. و بنده هم معتقدم که نه لغو بوده و نه لهو جالب اینکه در مراسم بنده به تعداد متنابهی از اهل دین و مذهب و به خصوص روحانیت معظم حضور داشته اند.
2- در مورد هزینه ها باید بگویم که تمامی برنامه ها اعم از طراحی کارت و برنامه های جانبی به صورت هدیه بوده و هزینه ای در بر نداشته است ضمن اینکه کارت طراحی خود بنده بوده و چاپ آن هزینه ای برابر یک سوم کارتهای معمول و ارزان قیمت بازار داشته است.نماهنگ رو خودم درست کردم و با صدای شهید آوینی و حضرت آقا بود.
3- بریز و بپاش هم در کار نبوده چرا بنده به خاط ر همین ماجرا با اجرای مراسم در تالار مخالفت کردم و مراسم در یک فضای باز و روستایی اجرا شد. هزینه این عروسی کمتر از یک دوم هزینه های معمول بوده است.
4- ضمنا مراسم توسط پروجکشن برای خانمها نمایش داده می شد که مورد استقبال هم قرار گرفت.
5- از همه دوستانی که دعا کردند هم متشکرم و آرزوی سعادت برای اونها دارم.

در آخر هم باید عرض کنم تمام هدف بنده این بوده که از کارت عروسی تا مراسم آن را طوری برنامه ریزی و اجرا کنم که پیامی باشه برای همه مذهبی ها که منفعلانه عمل نکنند و بر حسب ان تنصرالله ینصرکم اقدام کنند تا خداوند ثبات قدم رو ارزانی اونها کند . ضمنا دوستی فرموده بودند که همه با این کارت روی م زووم کرده اند ضمن تشکر باید عرض کنم اجرای دستورات الهی بر مبنای جلوگیری از حرام در مجلس شادی مگر اینقدر غیر عادی شده که موجب توجه ویژه باشد ؟
بزرگوار دیگری هم فرمودند از نماد های ایرانی استفاده شود که باید عرض کنم : ما به جمهوری زهرایی خود می نازیم / ورنه بی فاطمه این خطه ایران هیچ است !
در پایان از همه دویتان بخصوص آقا مهدی و اهالی این وبلاگ وئزین تشکر می کنم. ضمنا پذیرای قدوم مبارک دوستان در خانه سایبری خود هستیم.
قم تشریف آوردید به ما هم سری بزنید!

سید علی کوچولوی ما اولین نو رسیده ساختمان همسران

نام : سید علی
فرزند : سید مهدی
تاریخ تولد 3 فروردین 1391

تصویر در ادامه مطلب


ادامه نوشته

دقت...

http://hamsaraan.persiangig.com/image/seyed/Picture-003.jpg

امشب یه سری رفتم طبقه بالای ساختمون
موقع برگشتن چشمم افتاد به آسمون صاااااف بالای سرم و ستاره های درخشااان
خیلی وقت بود این آسمون رو اینقدر صاف ندیده بودم . با این همه ستاره
چند دقیقه ای به آسمون خیره شدم . هر چی بیشتر دقت می کردم ستاره های بیشتری می دیدم . غرق در آسمون شدم . نقطه های نورانی ... یادم اومد اندازه این نقطه های نورانی در واقع ده ها و صدها برابر بزرگ تر از این کره خاکی هست . اما اونها بالای سر ما بودند و اونقدرررر از ما دور که به صورت یه نقطه دیده می شدند .
بی اختیار ذکر الله اکبر و سبحان الله بر زبانم جاری شد . با خودم گفتم خدایی که هر روز داری باهاش حرف می زنی و سعی می کنی دوستیتو باهاش حفظ کنی همین خداییه که همه این جهان رو آفرید همون ستاره های بی شماری که بالاسرت هست و هیچ وقت نگاهشون نمی کنی تا بیشتر پی به عظمت خالق هستی ببری .
راستی بعضی وقتها لازمه آدم در مورد آفریده های دور و برش بیشتر دقت کنه بیشتر فکر کنه
که حداقل نمازش باحالتر و با حواس جمعی بیشتری خونده بشه که باباجون حواست باشه که جلوی کی ایستادی . انشالله که حواسمون بیشتر جمع باشه

مادر ...

                           http://hamsaraan.persiangig.com/image/seyed/madar.jpg

يه بار زنگ خونمون رو زدند
پدرم که اتفاقاً اون روز منزل ما بودند بدون اينکه بپرسن کيه در رو باز کردند . ديدم يه پيرزن اومد داخل حياط
زود رفتم ببينم چيکار داره چون همينجوري داشت ميومد داخل اتاق!
يه هو استرس برم داشت .
گفتم بله مادر امري دارين ؟
يه صداي سوووت گوش آزاري هم از سمعکش به گوش مي رسيد .
گفت : يه جا ندارين من بيام بخوابم ؟ گفتم جااااااااان ؟ نه مادر بفرمائين بيرون خواهشاً . جامون کجا بود بابا . گفت حالا چرا اينجوري صحبت مي کني ؟ (یکم ترسیده بودم )
گفتم چيجوري ؟ بابا ما جا نداريم . بفرمائين بيرون مادر .
رفت ...

خلاصه اون روز گذشت ... چند بار ديگه هم تو کوچه ديدمش ... هر دفعه داشت از يکي سوال مي پرسيد يا يکي راه رو نشونش مي داد يا يکي دستشو مي گرفت .
يه بار که يه زن دستشو گرفته بود و داشت مي بردتش کنجکاو شدم از مغازه دار توي کوچه پرسيدم :
علي آقا اين پيرزنه جريانش چيه ؟ انگار کسي رو نداره درسته؟ يه جووريه نه ؟
علي آقا يه آهي کشيدو گفت : خدا عاقبت همه مارو به خير کنه .
فلان خونه رو ديدي اونجا که زيرش يه مغازه هم داره ؟
گفتم آره ديدم
گفت : مال اين پيرزنه هست که البته  آلزايمر
(فراموشي ) داره
پسرش هم خونه و مغازه رو گرفته و مادرش رو انداخته بيرون . مادرشم هر روز بايد التماس اينو اون رو کنه تا عصاي دستش باشن .
.
.
.
.
.
.
.

يه هو انگار غم دنيا رو سرم خراب شد ...
.
.
پياده پشت سرشون راه افتادم و فکر کردم ...
.
.
به شب بيداري هاي مادر
به غصه هاي مادر
به تر و خشک کردن ها
به درد زايمان
به تحمل 9 ماه بارداري
به خوراندن شيره جان به فرزند
به همه سختي ها ... به همه سختي ها
به همه سالها

.
.
.
.
و آخر هم اين ؟
مادر ...
.......... مادر ...
 


ازدواج

http://mobarez.persiangig.com/hamsar/ez.png


اعتقادم اين بود که همسرم و خانواده همسرم بايد تا اونجايي که ممکنه از نظر جغرافيايي بهم نزديک باشن . هم به دليل نزديکي فرهنگ و آداب و رسوم و هم به دليل راحتي رفت و آمد
مثل خيلي از جوونهاي اين دو رو زمونه به ازدواج سنتي زياد اعتقاد نداشتم . چون فکر مي کردم اگه خانوادم بهم شخصي رو معرفي کنند ممکنه بهم تحميل بشه . چرا ؟ چون دوست داشتم با عشق و علاقه به استقبال ازدواج برم . از طرفي هم با خدا عهد کرده بودم که خدايا من نمي رم دنبال شخص مورد علاقم اما خودت اوني که بهترينه رو برام پيدا کن بعد از اينکه همسرم رو بهم  معرفي کردند گفتم : من که اون رو نمي شناسم نمي دونم چه اخلاق و فرهنگي داره . در جواب گفتند : زور که نيست ميري  صحبت مي کني (مفت و مجاني) خوشت نيومد مي گي نه .
منم چون اون عهد رو با خدا بسته بودم تسليم شدم و گفتم باشه قبول .... رفتيم خواستگاري
تا قبل از لحظه خواستگاري هيچ احساسي نداشتم ...
اما از لحظه ديدن همسرم خدا که خودش اون رو براي من پيدا کرده بود مي دونست چيجوري اين اتصال دلي رو برقرار کنه ...
و الآن که 5 سال از ازدواجمون مي گذره به لطف خداي مهربون هر روز رو مثل روزهاي اول زندگي مشترکمون شيرين مي بينم . و هر روز که از محل کار بر مي گردم انگار يه هفته است همسرم رو نديدم ...
البته اين چيز عجيبي نيست چون درباره هر چهار زوج اعضاي ساختمان همسران هم حکم مي کنه .
معجزه هم نيست . حتماً خيلي ها اينجوري هستند .
 من نمي خوام بگم به حداقل ها توجه نکنيم اما خيلي هم سخت نباید گرفت . چون پيامبر اکرم (ص) هم روي کار تاکيد داشتند هم روي ازدواج .

مي تونيد اينجا بشنويد :


سوالاتی شاید پیش بیاد مثل اینکه :
مگه می شه مهریه رو کم گرفت اونم  14 سکه  ؟
مگه می شه حلقه داماد نقره باشه ؟ اونم 14000 تومن ؟
مگه می شه ازت نپرسن خونه داری ؟ ماشین داری ؟
بله شد ...
الآنم الحمدلله با تلاش و کوشش و توکل به خدا و این حس که یک پشتیبان قدرتمند به نام ((خدا )) کنارته به آدم امید می ده که مستحکم تر قدم برداره .
و به نظرم نوع ديد دو نفر به ازدواجه که آینده اونها رو معلوم می کنه . هدف ما از اول رسیدن به مادیات نبود ( نه من و نه همسرم )
وقتی اولویت معنویات در زندگی بیشتر از مادیات باشه ( البته ما سعیمون رو می کنیم حالا چقدر برسیم الله اعلم ). ناخودآگاه مادیات تو زندگی آدم کمرنگ می شه . شایدم هر چی ازش فرار کنی اون بیاد دنبالت .
که اونم روزی بی حساب خداست که خودش در قرآن گفته اگه بخواد به هر کسی روزی بی حساب می ده .
اما نکته : ازدواج ما سنتی بود . قبل از ازدواج علاقه ای بین ما نبود . اما بعد از ازدواج هر چی بود علاقه بود ...

پ.ن :قصد داشتم در مورد خواستگاری  بنویسم اما اینی شد که خوندین .

گذشت ...


بعضی وقتها پیش میاد که همسران ( زن و شوهر ) سر موضوعی با هم بحث می کنن . حالا سر هر چیزی (ما هم یکیش ...)
یا خانم آدم یه کاری می کنه که آدم کفری می شهswear1.gif ... ( البته فکر کنم ما مردها حرص درآر تریم )42kmoig.gif
به هر حال یه بحثی و بگو مگویی ...
ناراحتی ای ... و بعدش
اون تو این اتاق ... منم تو یه اتاق دیگه ...
حالا نه من بابا و مامانم تو شهرمونن نه خانمم ... بنابراین نمی تونیم  بریم خونه مامانمون اینا ...
خونه ساکت ... فضا سنگین ...nerdsad  اعصاب دوتامونم خورد که چرا باید کار به اینجا بکشه .
همسرم ...
کسی که باید آرامش خونه رو فراهم کنه الآن دیگه خودش آرامش نداره . sigh راستی اون دیگه الآن کسی رو نداره بهش پناه ببره که ناراحتیشو بهش بگه .cry.gif به کی بگه ؟
به دیوار ؟ به گل نرگس و گل رز تو حیاط؟ پس من اینجا چیکاره ام ؟
این فکر شرمندم می کنه ... یه ترفندیه برای نرم کردن خودم . اغلب هم جواب می ده .
بسه دیگه ... بسه ... بشکون اون غرور مسخره رو . 2mo5pow.gif
.
.
.
http://forum.p30world.com/images/New-smile/N_aggressive (17).gif
و دوباره روز از نو ...
صفا و صمیمیت ... مهربانی و محبت ...
گذشت ، برای رسیدن به یه چیز زیبا به نام(( آرامش)) ، زندگی رو خیییلی زیبا می کنه ...

http://mobarez.persiangig.com/hamsar/hamsaraan.jpg


اولین پست (واحد سید مهدی )

سلام . بنده هم اومدم البته با یه هدیه قشنگ ...
بچه ها دقت کردین ؟ گل نرگس حیاط ساختمونمون در اومداااا ...
تازه همسر اینجانب هم در حال کنترل کیفیت و بوئیدن گلهاست .
http://mobarez.persiangig.com/ax/narges.jpg

این عکس رو که داشتم می گرفتم ناخودآگاه به یاد امام زمانمون افتادم . دل آدمو یه دفعه هوایی می کنه ...

http://mobarez.persiangig.com/ax/narges2.jpg

آخ اگه بدونین این گلها چه صفایی می ده به حیاط خونه ...
راستی بینندگان عزیز می دونین ما از کجا هستیم دیگه نه ؟
** بنده دوست دارم توی هر پستم اصولاً یه نکته آموزنده داشته باشم .
نکته آموزنده این پست هم اینه کـــــه  ...
آها در حیاط خانه خود گل نرگس بکارید ... خوب اســـت big grin