یاد مرگ
حدود یه ماه گذشته 4 - 5 نفر از اقوام دور و نزدیکمون به رحمت خدا رفتند .
برای همین چندبن بار این اواخر رفتم آرامگاه و قبرهایی رو دیدم که تازه و قدیمی بودند .
مسافرخانه ای که اقامتگاه دائمی می ده .
برام تلنگر خوبی بود . یاد مرگ
اتفاقی که هیچ وقت کسی را خبر نمی کند . مثل این کوچولوی 6 ساله که به اتفاق پدرش در سانحه رانندگی از ابن دنیا رفتند و خیلی از ماها رو شوکه کردند .

با خودم گفتم: مهدی شاید این دفعه نوبت تو باشه . از کجا اینقدر ممئنی که زیاد زنده می مونی ؟
شاید دو ساعت دیگه
شاید یه روز دیگه
شاید دو روز دیگه ...
تصمیم گرفتم وصیت نامه برای خودم بنویسم . و هنوز هم ننوشتم .
چرا ؟ چون باز از یاد مرگ غافل شدم . یعنی باز هم خیالم راحته ...
راستی چرا ما اینقدر غافلیم ؟
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه در وصف مرگ می فرماید :
مرگ خوشی های شما را از میان می برد و آرزوهای شما را تیره و تار می سازد و میان شما و هدفهایتان فاصله می اندازد. دیدار کننده ایست که هیچ کس او را دوست ندارد و مبارزی است که هرگز شکست نمی خورد و جنایتکاری است که هرگز بازخواست نمی شود . هم اکنون بندهایدام خویش را به ( دست و پای شما ) انداخته، نزدیک است که تاریکی سایه های مرگ و شدت دردهای آن شما را فرا گیرد .
یا ایشان در توصیف لحظه احتضار می فرماید :
سختي جان دادن ، وغم و اندوه آنچه از دست رفته آنها را فرا گيرد ، و بدان جهت اعضا و جوارح و دست و پاهايشان سست شود ، و رنگشان تغيير پذيرد.
سپس مرگ بيشتر در آنها نفوذ نموده ، تا آنكه ميان آنها و سخن گفتنشان حايل شود - از گفتار باز مانند - او در حالي كه در ميان كسان خود به چشمش مي بيند - اضطراب و نگراني آنها را - و به گوشش مي شنود - آه و ناله آنان را - و عقل و فهمش بجا باشد ، فكر مي كند عمرش را در چه راهي فاني ساخته ، و روزگارش را چگونه سرآورده .
اموالي را به ياد مي آورد كه اندوخته و براي جمع كردنش ديده بر هم نهاد - به فكر حلال و حرامش نبوده - و از خالص و مشتبه برگرفته ، كه به تحقيق عواقب سوء جمع آن اموال او را در برگرفته ، جدايي آن اموال را دريافته ، براي بازماندگانش باقي مي ماند كه از آن بهره مند شوند . لذت و گوارايي از آن آنان ، گران باريش بر پشت او ؛ و در گرو آن اموال باشد .
در اين حال به دنبال آنچه برايش آشكار شده ، از پشيماني دست به دندان مي گزد ، و نسبت به آنچه در زندگي بدان مايل بود زاهد و بي رغبت مي شود ، و آرزو مي كند ؛ اي كاش ! آنان كه بر حال او غبطه مي خوردند و حسادت مي ورزيدند ، آن اموال را جمع مي كردند .
پس مرگ پيوسته جسد او را فرا مي گيرد ، تا آنكه گوشش هم ، چون زبانش ، از كار مي افتد ، و در ميان كسانش نه سخني مي گويد و نه حرفي مي شنود؛ ديده خود را به اطراف گردانده به صورتهاي آنها مي نگرد.حركات زبانهاي آنها را مي بيند ولي سخنانشان را نمي شنود .
آنگاه مرگ بيشتر به او مي چسبد و چشمش را همانند گوشش مي گيرد و روح از جسدش بيرون مي رود . سپس در ميان اهلش مرداري شده كه از او وحشت مي كنند و از نزديك شدن به او دوري مي نمايند.
ما غافلیم ...
قبول دارید ؟
باید حواسمون به اعمالمون باشه
شاید به زودی اومدن سراغمون و گفتند : حاضر شو باید بری به اون جایی که قراره برات همیشگی باشه . نه مثل این دنیا موقت ...
حالا می دونیم بار سفرمون چی باید باشه ؟
ما 4 تا زوجیم